مهربان من !
شعرهایم را , که واژه های آنرا از سپیده دم به وام گرفته ام ,
نثارت خواهم کرد .
وقلبم را که در زوال چشمهای تو شستشو داده ام ,
هدیه ات خواهم کرد.
مرا بپذیر! ... و لبخندت را به من ببخش . تا قلبم از برودت
اندوه سنگ نشود و دستانت را به من بسپار , تا از ملال
تنهایی , تنم نپوسد و در آغوشت پناهم ده تا آوارگی را
فراموش کنم و شکر لبانت را برمن ارزانی دار تا شراب
جاودانگی را دریابم .
سهیلا ...
* دفتر شعر سهیلا خانمی که هرگز پیدایشان نکردم
را به توفیق خداوند متعال در این وبلاگ به تدریج می آورم.
هرچند قبل از این می خواستم آنرا با نام سهیلا چاپ کنم ,
ولی چون ناشری پیدا نکردم و علت تعویق و تردید برای
گذاشتن شعرهای زیبای ایشان در وبلاگ هم همین بود ,
که بتوان آن را به چاپ رساند.
از ایشان همین قدر میدانم که تربیت بدنی خوانده اند ,
وهمون اوایل انقلاب وقتی برای استخدام به آموزش و پرورش
تهران مراجعه می کنند , دفترشان را به همراه داشته اند .
اگر از ایشان اطلاعی دارید به ایشان خبر دهید ...
البته ایشان پس از استخدام به واحد گزینش مراجعه می کنند
برای گرفتن دفتر ولی ظاهرا مشغولیت های انقلابی بچه های انقلاب
از پس دادن امانت ایشان بیشتر اهمیت داشته است ظاهرا ....
مستعار : ژیلا